چه خوب بود در یک معامله ی پایاپای مارا برمی گرداندند به همان روستای خودمان،که آسمان بالای سرمان آبی و زیبا بود،هوای پاک استنشاق می کردیم و آب گوارا می نوشیدیم. مردمانی گرد هم بودیم از جنس صداقت و همدلی،ودل هایی داشتیم به شفافیت آیینه . می خواهیم به خویشتن خویش بازگردیم. اگر چنین بازگشتی را غیر ممکن میدانیدحداقل مارا از قطار تجّددتان پیاده کنید. اجازه دهید ما دهاتی ها مثل گذشته،گفت و گوی چهره به چهره داشته باشیم .تکنولوژی هایی که آن را نشان تجددتان می دانید و به آن فخرمی کنید گواهی بر پیشرفت تان نیست بلکه نشانه تغییر است.شاید ما را مرتجع و واپس گرا بدانید ولی باور کنید؛بجای صدای زنگ موبایل همان صدای خروس برای بیدار شدنمان کفایت می کند.از زندگی و خورد و خوراک ماشینی و ساخت این همه وسایل تنبل ساز، ذله شدیم.زندگی ماشینی یعنی همراه داشتنِ گواهینامه،کارت عابربانک،کارت ملی،کارت پایان خدمت،کارت واکسن،کارت شناسایی،کارت هوشمند،کارت سوخت، کارت...و...و... ازهمراه داشتن این همه کارت و مدارک خسته شدیم.راستی متوجه شده اید که خیلی آرام و بی صدا، ما را چون گوشت قربانی تکه تکه کرده اید؟ برادران و خواهرانمان ماه هاست به علت دوری راه و گرانی از دیدن پدر و مادر محروم مانده اند.دلمان برای نشستن در کنار سفره نزدیکانمان تنگ شده.بگذارید اگرسفره ای می گسترانیم، فرزندان و نوه ها،پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها با خوشرویی از نعمت خدادادی تناول کنیم خسته ایم از تنهایی و جدایی. این درد را کجا و چگونه بیان کنیم که؛ فرزندانمان عمو و عمه و خاله و دیگر خویشان خود شان را سال هاست ندیده اند؟ شما را به خدا!تا دچار انواع بیماری نشده ایم مارا به دهاتمان برگردانید شیرهایی که با افزودنی های مختلف از جمله وایتکس و دیگرافزودنی ها تولید و عرضه می کنید از آن خودتان، ما را همان شیر تازه و خالصِ گاو و گوسفندمان کافی است. می خواهیم بجای گوشتِ مرغ های هورمونی؛ از جوجه و خروس و بوقلمون دهاتی خودمان بخوریم. دلتنگِ ماست چکیده و کره و سرشیر خودمان شده ایم،باور کنید از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.من از بی همسایگی احساس تنهایی می کنم خودتان قضاوت کنید؛ سال هاست دریک محله ی بزرگ زندگی می کنم ولی نام هیچکدام از اهالی را نمی دانم ما همه به هم بیگانه ایم.دلم هوای شب نشینی کرده. آدم سخت گیری نیستم و به حداقل ها راضی ام می خواهیم نوشابه های گازدارتان را به خودتان پس دهیم در عوض همان دوغ تازه و قاطق مَشک و تلُم خودمان را نوش جان کنیم.می خواهیم بازهم دمِ غروب درمیدان و کوچه و خیابان روستا گردهم آییم و درحلقه دوستانه، بدور از غیبت این و آن حرف از صحرا و کشت و کارمان بزنیم.ما شهر شما را به خودتان می دهیم شما باغ پدر بزرگمان که پر بود از درختان سبز و میوه دار به ما برگردانید بگذارید دهاتی باشیم و بجای گفتنِ آره، بگوییم بله بجای گفتن مِرسی بگوییم:متشکریم نگوییم ریلکسیم بگوییم در آرامشیم اگر به این واژه های وارداتی مفتخرید مال خودتان باشد. ما از ازدواج های ناموفق و طلاق های بی جهت و دوستی های ظاهری شما شهری ها خسته شده ایم.اینجا همه خوراکی ها مصنوعی است و این خوردنی ها باعث شده زندگی ها نیز مصنوعی باشند.چه می گویم؛ که آدم هانیز مصنوعی شده اند.
چه روزها و شب هایی که تصورمیکردیم برای آدم شدن بایدبه دانشگاه برویم زهی خیال باطل. اجازه بدهید وارد این گونه بحث ها نشویم که مثنوی 70 من کاغذ شود.
هیچ چیز جای خودش نیست جای ارزش ها و ضد ارزش ها عوض شده کلاه گذاشتن و کلاه برداشتن،دروغ گویی و کلک بودن،از هر راهی مال و منال کسب کردن و دهها ضد ارزش دیگر را ارزش می دانند.این جا حرمت بزرگترها لگدکوب شده و رحم و مرّوت از دل ها رخت بربسته، بزرگ خانه آقای خانه نیست.شما را به خدا وقتی به روستای ما آمدید فرهنگ خودتان را بر ما تحمیل نکنید بگذارید ما دهاتی باشیم و شهر خودتان برای خودتان باشد.چه اشکالی دارد با واژه های تجدد،مدرن،مدرنیته و...بیگانه باشیم؟.
منبع : http://www.ghasemmolla.blogfa.com/9112.aspx
عکسهائی از طبیعت پائیزی ماسوله دیار سربداران ، روستای تندک :
شب چراغانی از جمله رسومی است که در گذشته با اشتیاق بیشتر در روستای تندک انجام می شده هر چند این گونه مراسم، امروز هم کم و بیش ادامه دارد .
وجه تسمیه ی آن هم ، احتمالا این است که چون در قدیم چراغ برق نبود ، خانواده ها در شب با چراغ دستی (فانوس ) به دیدار یکدیگر می رفتند و از آن جا که چند چراغ در یک خانه جمع و محفل نورانی تر می شد "شب چراغانی" می گفتند . در گذشته های دور مردم روستا برای روشنایی از پی سوز ( پیه سوز ) به عنوان چراغ که فتیله ای داشت و با روغن غیر خوراکی تغذیه می شداستفاده می کردند. کم کم با سرازیر شدن نفت به خانه ها ، چراغ لامپا و گرد سوز جای آن را گرفت و بعضی خانواده های نسبتا مرفه هم در شبهای میهمانی و مخصوصا مراسم عروسی " چراغ توری" روشن می کردند که با الکل صنعتی گرم می شد و با نفت سفید کار می کرد ، جراغ دستی بیرون از خانه کاربرد داشت و هنوز هم در روستا ها نقشی مفید و موثر دارد.
در قدیم از وسایل ارتباط جمعی ( رادیو ، تلویزیون و .... )در خانه ها خبری نبود مردم در فصل زمستان به لحاظ سرما و برف و باران ، روزها بیکار بودند و شب ها ی طولانی سال را با شب نشینی خوش می گذراندند، حتی به خانه ی همسایه ی دیوار به دیوار هم که اغلب با هم مانوس بودند می رفتند. در بعضی حیاط ها چند خانوار در کمال آرامش و امنیت با هم زندگی می کردند، هر خانواده یک یا 2 اتاق در اختیار داشت و به تعداد انگشتان دست و یا بیشتر هم بچه . گاهی اوقات نا چار بود که حتی احشام و چهار پایان را نیز همان جا نگهداری کند، با این وجود دید و بازدیدهایک نیاز بود و اگر نمی رفتند شاید یک نوع بی اعتنایی .
این نشست ها ی خانوادگی در خیلی مواقع نتایج سودمندی داشت ؛ علاوه بر صله ی ارحام ، زمینه ی ازدواج دختران و پسران فامیل فراهم می شد ، بنای کارهای مهم در این جلسات ریخته می شد و نیز کسانی که اهل قرآن و حدیث بودند موقعیت را مغتنم می شمردند و به ذکر احادیث و منقبت امامان می پرداختند . یادم می آید وقتی به خانه مرحوم پدربزرگم "مرحوم حاج محمدحسین میری " (که خداوند روح ایشان و تمام رفتگان خاک را غریق رحمت واسعه خود قرار دهد )، می رفتیم معمولا شلغم و چقندر می پخت داخل چندتا ظرف و مجمعه (سینی بزرگ) قرار داده و روی کرسی می گذاشت و سپس شروع به گفتن اوسنه(افسانه به زبان محلی) می نمود البته در این بین خاطرات شیرین و واقعی هم تعریف می کردند ، واقعا چه شبهای شیرین و لذت بخش و تکرار نشدنی بود ، هنوز که هنوز است طعم شیرین شلغم ، چقندر و بوی عطر پوست کندن پرتقال دور این کرسی ها در ذهنم باقی است .
قاطبه ی مردم چون از مطبوعات و صدا وسیما کم بهره بودند بیشتر تشنه ی علم و معرفت بودند به همین جهت دل ها و قلب هاشان پذیرای هر نوع مطلب بکر و یاد آور این بیت بود که :
و به راستی که بعضی از آنان در کمال سادگی و صداقت نمونه ی عالی عرفان عملی بودند " عاش سعیدا و مات سعیدا " آنان خوب زندگی کردند و خوب هم به سرای باقی شتافتند .
شب ها ی چله ی بزرگ در زیر کرسی - که آتش آن از ریشه ی گون و بنه و درمنه ی کوهی و چوب خشک (کنده ) تهیه می شد و خاصیت درمانی و عطر خوش داشت - هم جای شکر بود و هم شکایت ، گله گذاری و رفع کدورت ها روا بود و در یک کلام هم جلسه ی خنده بود و هم به ضرورت گریه . البته این گونه شب نشینی ها خرج زیادی هم برای صاحب خانه نداشت از میوه های رنگارنگ فرنگی مانند موز ، کیوی ، پرتقال ،آناناس و..... خبری نبود در عوض با انار ، هندوانه ، خربزه ، شلغم ، چقندر ، کدو و بهی که دست رنج خودشان بود مجمعه ی کرسی را تزیین می کردند از مویز ، کشمش ، سنجد ، عناب ، توت خشک و انجیر و.. به عنوان تنقلات استفاده می کردند و شب هایی که هوا سرد و برفی بود از ریشه ی گون و شیره ی انکور معجونی به نام "کف " می ساختند .
مغز گردو ، بادام ، هسته ی زرد آلو ، تخمه هندوانه و آفتابگردان رابریان می کردند که همزمان با زبانشان ، دهانشان هم بجنبد ، در آن واحد چشم ها شان همه جا را می پایید و گوشهاشان همه چیز را می شنید . گاهی به جای شیرینی معمول حلوای جوزی شکسته که پر از مغز گردو و کنجد بوداز پستو خانه وارد دوری ها(پیش دستها) می شد . لوستر خانه ی آنان ؛ غالبا آونگ انار ، کدو ،بهی و خربزه بود که برای نگهداری طولانی مدت ازسقف (چفت) آویزان شده بود . دبه ی روغن حیوانی(روغن زرد) و شکمبه های قورمه هم که بوی خوش آن همسایه ها را گیج می کرد برزیبایی اتاق می افزود . هندوانه ی شب چله را هم معمولا در گودالی که برای نگهداری آذوقه زمستانی در داخل حیاط آماده کرده بودند نگهداری می کردند. بالاخره هم فال بود و هم تماشا . با اندکی تامل و محاسبه ی نفس ، گذر عمر مرا به یاد این بیت انداخت که :
مردمان آن روزگار خیلی ساده و بی ادعا بودند همین قدر که کندوی خانه شان پر گندم بود و چند راس گوسفند پرواری داشتند ، خالصانه خدا را شاکر بودندو چشم به راه رحمت الهی .آنان اگرچه نگرانی از چک و سفته و وام و...... نداشتند در عوض جان به لب می شدند تا در هوای سرد زمستان در داخل گوچه های پر از برف گندم را پشت الاغ گذاشته و برای آرد کردن به آسیاب " مرحوم حاج ابراهیم شیخ " و مرحوم " محمدعلی خاتونی " (که خداوند روح این دو مرد نیک و بزرگوار را نیز غریق رحمتش گرداند ) می بردند.
از اینکه مطلب کمی طولانی شد از شما عذرخواهی می کنم ، فقط قصدم یادآوری خاطرات شیرین دور کرسی و شب چراغانی های روزگاران نه چندان دور بود .
امیدوارم با این نوشتار خاطرات شما هم قلقلک خورده و زنده شده باشد.
منتظر خاطرات شیرین شما از روزگاران قدیم هستیم تا با نام خودتان در وبلاگ روستای تندک منتشر گردد .
ضمنا نظرات شما راهگشای ما در بهتر شدن وبلاگ روستای تندک خواهد بود.
این روزها ، هرروزی که می گذرد قیمت مرغ و تخم مرغ روز به روز گرانتر شده و تاثیرات منفی آن روی خانواده های کم درآمد روز به روز بیشتر و بیشتر حس می شود . اما این مشکل شهرنشینان و برخی روستا نشینان امروزی است که از فرهنگ شهرنشینی تاثیر گرفته اند .
این مسئله باعث شد تا مطالبی راجع به دلائل کنار گذاشتن شغل اصلی مردم روستاها و مهاجرت آنها به شهرها را در این پست عنوان کنم که امید است مفید واقع گردد.
یادم هست در زمانهای نه چندان دور مردم پاک و با صفای روستا تمام مایحتاج خود از قبیل خوراک ، پوشاک و... خود تامین می کردند و حتی برای فروش به بازارهای شهری نیز روانه می کردند . این تولیدات اغلب از کیفیتهای بسیار بالائی هم برخوردار بود . اما امروزه فرهنگ شهرنشینی بر روستاهای ما تاثیر بد خود را گذاشته و مردم روستاها نیز بجای تولید به مصرف گرائی روی آورده اند . این روزها اکثر مردم روستا نیز بجای تولید تخم مرغ ، گوشت و ... آن را از بازارهای شهری تهیه می کنند که البته این محصولات اصلا کیفیت و سلامتی محصولات خود آنها را ندارد .خیلی جالب است ، در مورد همین تخم مرغ که نگاه می کنیم همه دنبال تخم مرغ محلی می گردند اما یک خانواده روستائی که خود براحتی قادر به پرورش مرغ و تامین گوشت و تخم مرغ خود می باشد حاضر نیست این کار را انجام دهد چون فرهنگ شهرنشینی روی آن تاثیر گذاشته.
البته باید توجه داشت این مسئله روی اشتغال زائی نیز تاثیری بسیار منفی گذاشته و سطح اشتغال مردم روستا بسیار پائین آمده ، دیگر از گله های گوسفند بزرگی که در گذشته ای نه چندان دور در مراتع روستا مشغول چرا بودند کمتر مشاهده می کنیم ، سطح محصولات کشاورزی پائین آمده ، باغات روز به روز وسال به سال خشک تر و کم محصول تر می گردد و سرسبزی روستا ها رو به کاهش است .
حال باید دید مشکل کجاست ؟ آیا این مشکل فقط بخاطر تاثیر فرهنگ شهرنشینی بر روستاهاست یا مشکلاتی از قبیل عدم رسیدگی به وضعیت رفاه و آسایش مردم روستا ، کمبود امکاناتی ازقبیل امکانات تفریحی و ورزشی و ... نیز در این امر دخیل می باشد.
آیا آنطور که باید به روستاها توجه می شد ، این توجه انجام شده که اگر اینطور است مهاجرت مردم روستا به شهر و روی گردانی آنها از شغل اصلی خود چه معنایی می تواند داشته باشد؟!
آیا اگر امکانات لازم برای یک کشاورز یا دامدار روستایی فراهم می شد این فرد حاضر بود تا به شهرستان مهاجرت نموده و با رفتن به کار بنائی ، میوه فروشی و ... معاش خانواده خود را تامین نموده و بجای هوای پاک روستا در هوای آلوده شهر نفس بکشد .
این روزها یکی از دغدغه های مهم مسئولین زحمتکش نظام مقدس جمهوری اسلامی مسئله اشتغال است . به جرات می توان گفت توجه بیشتر به روستاها و یاری رساندن بیشتر به آنان می تواند تا حد زیادی به حل این مشکل و حتی برگرداندن مهاجرین به روستاها و پرداختن به شغل اصلی خود کمک شایانی نماید .
باور کنیم که مسائل گرانی علی الخصوص گرانی محصولات کشاورزی و دامی با توجه بیشتر به روستاها و حمایت از کشاورزان و دامداران براحتی قابل حل خواهد بود.
به امید روزی که روستاهای ما روز به روز آباد و آبادتر از پیش شده و شاهد افزایش تولیدات کشاورزی و دامی از روستاها باشیم و با رسیدگی و ریشه یابی علل اصلی مهاجرت روستائیان توسط مسئلین مربوطه این مشکل حل شده و شاهد رونق گرفتن کار و کسب در تمامی روستاهای با صفای ایران زمین باشیم .
انشاءالله
ارادتمند همه مردم با صفای روستا ، علی الخصوص مردم با صفا و مهمان نواز روستای زیبای تندک
الیاس زارعی
سلامی چو بوی خوش آشنائی خدمت مخاطبین وبلاگ روستای زیبای تندک (ماسوله دیار سربداران) ، در این پست قصد دارم با توجه به فصل انگور چینی و گرفتن شیره انگورکمی راجع به این موضوع صحبت کنیم.
بعد از بادام یکی از محصولات باغی بسیار مهم روستای تندک انگور آن می باشد .هرچند در چند سال اخیر این باغات بخاطر خشکسالی و عدم رسیدگی مناسب توسط نسل امروزی با توجه به شرائط زندگی امروزی حال و روز خوبی ندارند و اکثر باغات موجود میراث گذشتگان است . اما از حق نگذریم هنوزهم هستند کسانی که زحمت میکشند ، نیم نگاهی به این باغات سرسبزدارند و کار رسیدگی مثل آبیاری ، کود دهی وهرس کردن را انجام میدهند و محصول خوبی هم بر داشت میکنند.
اما یادش بخیر اون قدیما (حدود 15 تا 20 سال پیش) اواخر شهریور برای برداشت انگور چند روز اختصاص میدادند و به قول معروف چرخها (در لهجه محلی به چرخشت می گویند) راه می افتاد و روشن می شد .
در این فصل انگورهای مخصوص گرفتن شیره انگور را جمع آوری کرده و به محل چرخشتها انتقال می دهند پس از له کردن انگورها در حوضچه های مخصوص این کار، آن را با خاک سفید مخصوص مخلوط نموده و سپس آن را صاف می کنند و بعد از صاف کردن آن را بمدت چند ساعت بر روی حرارت آتش هیزم (امروزه فرهای نفتی) میجوشانند که به اندازه ثلث آن باید جوشانده شود . شیره بدست آمده دارای کیفیت بسیار بالا بوده و منحصر به فرد میباشد والحق والانصاف شیره این منطقه کاملا خالص ، بدون غش و مرغوب است .
بچه های روستا حتما از خم های سفالی قدیمی که شیره ها را داخل آن می ریختند یادشان هست . چه دوران خاطره انگیز و تکرار نشدنی و شیرینی بود . لازم میدانم حال که یاد از خاطرات قدیم کردیم برای شادی روح تمام کسانی که این باغات سرسبز انگور را کاشتند تا ما استفاده کنیم فاتحه و اخلاصی قرائت نمائیم و امیداست همانطور که دیگران کاشتند و ما خوردیم ، ما نیز بکاریم تا دیگران بخورند.
به امید روزی که مردم روستای تندک قدر این باغات را بیشتر بدانند و کمی به فکر رسیدگی به این باغات سرسبزبوده تا از نابودی آنها جلوگیری شود .
در پایان عکسهائی از چرخشتهای روشن روستای تندک را تقدیم شما عزیزان می کنیم و امیدوارم با این پست خاطرات قدیم شما عزیزان را زنده کرده باشیم :