سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://uploadyar.com/s1/335ad4aa2a1.jpg

چه خوب بود در یک معامله ی پایاپای مارا برمی گرداندند به همان روستای خودمان،که آسمان بالای سرمان آبی و زیبا بود،هوای پاک استنشاق می کردیم و آب گوارا می نوشیدیم. مردمانی گرد هم بودیم از جنس صداقت و همدلی،ودل هایی داشتیم به شفافیت آیینه . می خواهیم به خویشتن خویش بازگردیم. اگر چنین بازگشتی را غیر ممکن میدانیدحداقل مارا از قطار تجّددتان پیاده کنید. اجازه دهید ما دهاتی ها مثل گذشته،گفت و گوی چهره به چهره داشته باشیم .تکنولوژی هایی که آن را نشان تجددتان می دانید و به آن فخرمی کنید گواهی بر پیشرفت تان نیست بلکه نشانه تغییر است.شاید ما را مرتجع و واپس گرا بدانید ولی باور کنید؛بجای صدای زنگ موبایل همان صدای خروس برای بیدار شدنمان کفایت می کند.از زندگی و خورد و خوراک ماشینی و ساخت این همه وسایل تنبل ساز، ذله شدیم.زندگی ماشینی یعنی همراه داشتنِ گواهینامه،کارت عابربانک،کارت ملی،کارت پایان خدمت،کارت واکسن،کارت شناسایی،کارت هوشمند،کارت سوخت، کارت...و...و... ازهمراه داشتن این همه کارت و مدارک خسته شدیم.راستی متوجه شده اید که خیلی آرام و بی صدا، ما را چون گوشت قربانی تکه تکه کرده اید؟ برادران و خواهرانمان ماه هاست به علت دوری راه و گرانی از دیدن پدر و مادر محروم مانده اند.دلمان برای نشستن در کنار سفره نزدیکانمان تنگ شده.بگذارید اگرسفره ای می گسترانیم، فرزندان و نوه ها،پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها با خوشرویی از نعمت خدادادی تناول کنیم خسته ایم از تنهایی و جدایی. این درد را کجا و چگونه بیان کنیم که؛ فرزندانمان عمو و عمه و خاله و دیگر خویشان خود شان را سال هاست ندیده اند؟ شما را به خدا!تا دچار انواع بیماری نشده ایم مارا به دهاتمان برگردانید شیرهایی که با افزودنی های مختلف از جمله وایتکس و دیگرافزودنی ها تولید و عرضه می کنید از آن خودتان، ما را همان شیر تازه و خالصِ گاو و گوسفندمان کافی است. می خواهیم بجای گوشتِ مرغ های هورمونی؛ از جوجه و خروس و بوقلمون دهاتی خودمان بخوریم. دلتنگِ ماست چکیده و کره و سرشیر خودمان شده ایم،باور کنید از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.من از بی همسایگی احساس تنهایی می کنم خودتان قضاوت کنید؛ سال هاست دریک محله ی بزرگ زندگی می کنم ولی نام هیچکدام از اهالی را نمی دانم ما همه به هم بیگانه ایم.دلم هوای شب نشینی کرده. آدم سخت گیری نیستم و به حداقل ها راضی ام می خواهیم نوشابه های گازدارتان را به خودتان پس دهیم در عوض همان دوغ تازه و قاطق مَشک و تلُم خودمان را نوش جان کنیم.می خواهیم بازهم دمِ غروب درمیدان و کوچه و خیابان روستا گردهم آییم و درحلقه دوستانه، بدور از غیبت این و آن حرف از صحرا و کشت و کارمان بزنیم.ما شهر شما را به خودتان می دهیم شما باغ پدر بزرگمان که پر بود از درختان سبز و میوه دار به ما برگردانید بگذارید دهاتی باشیم و بجای گفتنِ آره، بگوییم بله بجای گفتن مِرسی بگوییم:متشکریم نگوییم ریلکسیم بگوییم در آرامشیم اگر به این واژه های وارداتی مفتخرید مال خودتان باشد. ما از ازدواج های ناموفق و طلاق های بی جهت و دوستی های ظاهری شما شهری ها خسته شده ایم.اینجا همه خوراکی ها مصنوعی است و این خوردنی ها باعث شده زندگی ها نیز مصنوعی باشند.چه می گویم؛ که آدم هانیز مصنوعی شده اند.

چه روزها و شب هایی که تصورمیکردیم برای آدم شدن بایدبه دانشگاه برویم زهی خیال باطل. اجازه بدهید وارد این گونه بحث ها نشویم که مثنوی 70 من کاغذ شود.

هیچ چیز جای خودش نیست جای ارزش ها و ضد ارزش ها عوض شده کلاه گذاشتن و کلاه برداشتن،دروغ گویی و کلک بودن،از هر راهی مال و منال کسب کردن و دهها ضد ارزش دیگر را ارزش می دانند.این جا حرمت بزرگترها لگدکوب شده و رحم و مرّوت از دل ها رخت بربسته، بزرگ خانه آقای خانه نیست.شما را به خدا وقتی به روستای ما آمدید فرهنگ خودتان را بر ما تحمیل نکنید بگذارید ما دهاتی باشیم و شهر خودتان برای خودتان باشد.چه اشکالی دارد با واژه های تجدد،مدرن،مدرنیته و...بیگانه باشیم؟.

منبع : http://www.ghasemmolla.blogfa.com/9112.aspx






تاریخ : دوشنبه 92/7/29 | 11:53 عصر | نویسنده : الیاس زارعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • معبر